ارشیداارشیدا، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات خورشید زندگی ما

سیسمونی و هدایای مامان معصومه

1393/4/12 8:12
نویسنده : نانی
246 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم امروزمیخوام از خاطرات خرید سیسمونی برات بنویسم:من وبابایی 9 اردیبهشت 92 به شهر اهواز اسباب کشی کردیم و 24 خرداد 92 بود که فهمیدیم یه مهمون کوچولو داره وارد زندگیمون میشه البته 10 خرداد که مامانی برای کنگره تنهایی رفته بودم مشهد توی حرم امام رصا احساس کردم که تنها نیستم و به بابایی تماس گرفتم و گفتم و از همون موقع یه جورایی میدونستم شما وارد زندگیمون شدی.و از همون موقع بود که در حال تحقیق برای خرید سیسمونی بودم و شب عید فطر که مامان معصومه اومده بودند اهواز و برای مامان یه زنجیر گردن خوشکل اوردند به مناسبت اومدن شما.. وبعددر حالی که هنوز نمیدونستیم شما دختری ؟؟ و از اونجایی که من تصمیم داشتم برای شما جهت دکور اتاقت از رنگ خنثی استفاده کنم  رفتیم خرید و مامان معصومه حسابی مارو شرمنده کرد و هر چیزی که من و بابایی انتخاب میکردیم رو برای شما میخرید.اول از همه تخت و کمد و ویترینت رو ازاپادانا انتخاب کردیم (طرح زنبوری)که مامان معصومه زحمت کشید علاوه بر خرید اینها از همونجا برات صندلی میز تاب لوستر ابازور و فرش و روتختی تشک  و پرده هم خریدند تا وسایلت کاملا ست باشه و بعد رفتیم بارانه و دوباره مامان معصومه برات گهواره گالسکه لگن حمام summer  و تاب برقی gracoو صندلی  عدای gracoو واکرfisherperais تشک بازی  و ساک وسایل نینی و ساک حمل نوزاد  مادر کر خریدند و قرار شد بقیه خرید رو روز بعد انجام بدیم که متاسفانه بابایی روز بعد رفت اتاق عمل -(اخه دست بابایی با شیشه حباب لامپ بریده بود و تانودون اون قطع شده بود وبدون اینکه به مامانی بگه روز بعد به بهانه اینکه خودش عمل داره با عمو  هماهنگ کرده بود و به جای اینکه خودش جراح باشه این بار بیمار بود و البته خدا رحم کرد و لطفشو شامل حال ما کرد و دست بابایی خوب شد) و برای خرید بقیه وسایلت مامان معصومه پول به حساب بابایی ریخت و  ما بقیه وسایلت رو تو 9ماه حاملگی تهیه کردیم و بعدا خاطرات اونا رو اینجا مینویسم الان شما داری بیدار میشی وباید به شما برسم عشق قشنگم

پسندها (1)

نظرات (1)

زهرا
19 تیر 93 9:11
سلام عزیزم وقتی لینکت کردم هنوز آرشیدابه دنیا نیومده بود الان که اومدم ماشاللهه خانمی شده خداحفظش کنه منم اهواز زندگی میکنم برای همین اونموقع لینکت کردم ولی فراموش کردم سربزنم دوست داشتی به وبلاگ دخملی منم سربزن رمز وبلاگشو خصوصی برات میزارم
نانی
پاسخ
سلام عزیزم .به وب دخمل خوشکلت سر زدم ماشاالله خذا حفظش کنه خیلی خوشحال شدم با یه مامان با تجربه اهوازی اشنا شدم.دختر گلت رو از طرف من ببوس.(رمز وب ارشیدا رو برات خصوصی می گذارم)